جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی(2)
جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی(2)
با این تعریف مهندسی فرهنگی بدین معناست که نقشهای از فرهنگ جامعه را طراحی و ترسیم کنیم، اجزای آن (چه اجزای ثابت و چه اجزای تغییرپذیر) را از هم بازشناسیم و از جایگاه هر یک از این اجزا در کلّیت فرهنگ تعریفی دقیق و روشن به دست دهیم. به علاوه عوامل مؤثر در اجزای فرهنگ یا کلیّت آن را تعریف کنیم و میزان تأثیرگذاری هر یک از این عوامل و میزان تأثیرپذیری هریک از اجزای فرهنگ را تا حد امکان مشخص نماییم. گام بعدی آن است که با استفاده از مجموعه ابزارهای مادی و معنوی عوامل موثر در اجزا یا کلیّت، فرهنگ را به گونهای تحتتأثیر قرار دهیم و به وسیله آن بکوشیم تا اجزای فرهنگ به گونهای چیده شود که کلیّت، فرهنگ ترکیب و صورتی منطبق بر نقشه ترسیمشده به خود بگیرد. با توجه به اینکه فرهنگ دو بخش ثابت و پایدار، و پویا و در حال تغییر دارد، در نقشه ترسیمشده فرهنگی نیز بخشهای ثابت و تغییرناپذیر و بخشهای تغییرپذیر و تحولگرا پیشبینی شده است. در مهندسی فرهنگی بناست ضمن حفظ بخشهای ثابت و تغییرناپذیر، تغییر و دگرگونی بخشهای تغییرپذیر و پویا به گونهای مدیریت و هدایت شود که از یک طرف امکان منطبق شدن بر شرایط جدیدی که در زندگی به وجود میآید فراهم شود و از سوی دیگر این تغییر و دگرگونی به گونهای پیش رود که به بخشهای ثابت آسیبی وارد نشود. ازاینرو مهندسی فرهنگی فعالیتی نیست که از نقطهای آغاز شود و در نقطهای به پایان برسد، بلکه فعالیتی است مستمر که باید همواره امتداد داشته باشد.
● جایگاه رسانه در مهندسی فرهنگی
دربارۀ جایگاه صدا و سیما در مهندسی فرهنگی دو دیدگاه وجود دارد: اول؛ دیدگاهی که فعالیت این رسانه را مساوی و عین مهندسی فرهنگی میداند، و دوم؛ دیدگاهی که صدا و سیما را کارگزار و عامل در مهندسی فرهنگی میشناسد.
دیدگاه اول از نظریات کسانی چون مک لوهان درباره وسایل ارتباط جمعی ریشه میگیرد. مک لوهان برعکس کسانی که بین پیام و وسیله ارسال پیام تمایز و تفکیک قائلاند، به چنین تفکیکی اعتقادی ندارد. به نظر او رسانهها، به عنوان ابزارها و فنآوری نوینی که در اختیار بشر قرار گرفتهاند، همراه خود فرهنگ و تحولات اجتماعی را نیز به بار میآورند. با این دید است که جمله معروف «رسانه همان پیام است» را عنوان کرده و تمایز و تفکیک بین پیام و رسانه را منتفی دانسته است.[۱۱] با این دیدگاه، وقتی از نسبت بین رسانه و مهندسی فرهنگی بحث به میان میآید، ورود رسانه به عرصه زندگی افراد بشر به خودی خود تغییر و تحول فرهنگی را به همراه میآورد و نمیتوان از اجبارهای ناشی از ورود فنآوری رسانهای گریخت و به صورت ارادی تصمیم به مهندسی فرهنگی گرفت.
علاوه بر این رسانه فعالیتی کاملا فرهنگی دارد و این فعالیت با طراحی و هدفمندی انجام میشود. از سوی دیگر تمام سازمانها و نهادها که به صورت محدود یا گسترده فعالیت فرهنگی دارند مستقیم یا غیرمستقیم با رسانه ارتباط مییابند و برای کامل کردن کار خود و به ثمر نشاندن آن به همکاری رسانه نیازمندند. رسانۀ صدا و سیما هم به صورت مستقیم و برای عمل براساس رسالت و مسئولیتی که بر عهده دارد کار فرهنگی میکند و هم به صورت غیرمستقیم با توجه به مسئولیتی که برای کامل کردن فعالیت دیگر سازمانها و نهادها دارد فعالیت فرهنگی انجام میدهد. بدینمعنا صدا و سیما در یک جا به صورت مستقل و مستقیم و در جایی دیگر به صورت مکمل و غیرمستقیم در حوزه فرهنگ فعالیت میکند و بر آن تأثیر میگذارد. از آنجا که تمام این فعالیتها سازمانیافته و هدفمندند و با هدف تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشوند، فعالیت این رسانه مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی معرفی میشود.
دیدگاه دوم معتقد به آن است که اگرچه کار رسانه تماماً فرهنگی است و به صورت سازمانیافته و هدفمند برای تأثیرگذاری بر فرهنگ جامعه انجام میشود، رسانه به مثابه یک مجری و کارگزار عمل میکند و تنها مجرایی برای انتقال فرهنگ به حساب میآید. این نظر از دیدگاهی ریشه میگیرد که بین رسانه و پیامی که از طریق آن منتقل میشود تفکیک قائل است. براساس این دیدگاه رسانه ابزار است و محتوای آن را پیامی مشخص میسازد که از طریق آن منتقل میشود. این پیام، که مستقل از خود رسانه است، میتواند بر فرهنگ مردم تأثیر بگذارد و آن را دچار تغییر و تحول سازد. خود رسانه به خودی خود و جدا از پیامی که از مجرای آن منتقل میشود تأثیری ندارد؛ چنانکه احداث یک ایستگاه تلویزیونی یا رادیویی فقط در صورتی که به کار گرفته شود و پیامی به وسیلۀ آن منتقل شود میتواند گذرا باشد، در غیر این صورت تأثیری به بار نخواهد آمد.[۱۲]
در مهندسی فرهنگی نیز رسانه آنچه را در سطحی کلان و خارج از محدوده عمل و حوزه فعالیت رسانه نظریهپردازی و طراحی شده است عملیاتی و اجرا میکند. بنابراین در این اقدام، رسانه مجری و کارگزار به حساب میآید و فعالیت آن نه مساوی با مهندسی فرهنگی بلکه فقط دربرگیرنده بخشی از مقوله مهندسی فرهنگی، آن هم در مرحله عمل و اجراست. البته این بخش از فعالیت بسیار مهم است و که اگر نادیده گرفته شود یا حاشیهای و فرعی تلقی شود، اساسا تحقق اهداف مهندسی فرهنگی دشوار میگردد.
ویژگیهایی که مهندسی فرهنگی از یکسو و رسانه از سوی دیگر دارد دیدگاه دوم را تایید میکند. اول آنکه مهندسی فرهنگی فعالیتی است که از حوزه نظر و طراحی شروع، و به حوزه عمل کشیده میشود. طرح نظریه فرهنگی و طراحی فرهنگ مطلوب براساس آن، با هدف مهندسی کردن فرهنگ جامعه، خارج از مسئولیتهای صدا و سیما است. نظریهپردازی بر عهده نخبگان فکری و فرهنگی جامعه قرار دارد و طراحی فرهنگ براساس این نظریهها نیز در نهادهای تصمیمگیر و برنامهریز انجام میشود. صدا و سیما نیز ممکن است در این زمینه وظایفی داشته باشد، اما همۀ آن را بر عهده ندارد. دوم آنکه مهندسی فرهنگی یک جریان و برنامه مستمر است که گذشته، حال و آینده را در بر میگیرد. اما رسانهها به شدت در قید زمان حاضر هستند و میکوشند تا به اقتضائات و نیازهای زمانی پاسخ گویند که در آن به سر میبرند، بنابراین در بحث مهندسی فرهنگی فقط با بخشی که با زمان حاضر مرتبط است پیوند میخورد و همراه میگردد. نکته سوم این است که رسانهها به شدت تحتتأثیر تحولات اجتماعی هستند و برای آنکه از این تحولات عقب نمانند و در مواجهه با گرایشات غالب بر جامعه به حاشیه رانده نشوند با آنها همراه میشوند، ازاینرو تأثیرپذیری آنها بسیار زیاد است. این در حالی است که مهندسی فرهنگی طراحی و برنامهریزی برای تأثیرگذاری بر تحولات است و مهندسی با اتکا به طرحی کلان، سازمانیافته و هدفمند انجام میشود و به پیش میرود، ازاینرو فعالیتی فعالانه برای تأثیرگذاری بر تحولات اجتماعی و فرهنگی به حساب میآید، حال آنکه رسانهها تحت تأثیر تحولات اجتماعیاند و بیشتر واکنشی عمل میکنند و عکسالعملی در برابر امر واقعشده میباشند. نکته چهارم آن است که طرح کلان مهندسی فرهنگی اساسا نمیتواند به وسیله یک نهاد یا سازمان انجام شود، بلکه فعالیتی جمعی است و فقط با مشارکت جمعی مجموعهای از نهادهای موثر بر فرهنگ جامعه باید اجرا گردد. ازاینرو رسانهها به هر میزان هم که در فرهنگ تأثیر داشته باشند، نمیتوان فعالیت آنها را مترادف و مساوی با مهندسی فرهنگی دانست. در واقع رسانهها بخشی از این حرکت جمعی را بر عهده دارند و به پیشبرد آن کمک میرسانند.
● کارکردهای رسانه در مهندسی فرهنگی
۱) کارکرد آموزشی:
در مهندسی فرهنگی نیز یکی از ضرورتها آموزش افراد جامعه است. آموزش یکی از راههایی است که از طریق آن میتوان افراد جامعه را با یک اصل یا ارزش فرهنگی آشنا ساخت و با آموختن آن به دیگران امکان استقرار آن را در جامعه فراهم کرد. در مهندسی فرهنگی اگر بناست بخشی از فرهنگ اصلاح شود، فرهنگی ایجاد یا حذف گردد، آموزش افراد جامعه مهمترین ابزار و امکان است. در صورتی که آموزش اتفاق نیفتد، امکان مهندسی فرهنگی نیز به وجود نخواهد آمد. ازاینروست که در مهندسی فرهنگی به شدت به آموزش افراد جامعه نیازمندیم. از طریق آموزش هم میتوان بخشهای ثابت فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرد و از این طریق امکان تداوم فرهنگی را فراهم آورد، و هم میتوان بخشهای جدیدی را که به خاطر پویایی فرهنگ به آن اضافه میشود به افراد جامعه آموزش داد و بدینطریق زمینهای را فراهم نمود که این بخشهای جدید به جزئی از فرهنگ تبدیل شود.
در شرایطی که آموزش یکی از ضروریات در اجرای مهندسی فرهنگی است سازمانها و نهادها و مجموعه ابزارهایی که امکان آموزش را فراهم میکنند اهمیت بسیار مییابند. لذا صدا و سیما، که وسیلهای برای آموزش افراد جامعه در سطحی وسیع و گسترده به حساب میآید، جایگاه ویژهای در مقوله مهندسی فرهنگی مییابد. این رسانه با اهمیتی که در آموزش افراد جامعه دارد میتواند امکان اجرا شدن طرحهای در نظر گرفتهشده در مهندسی فرهنگی را فراهم سازد.
۲) کارکرد توزیعی:
در مهندسی فرهنگی یکی از ضرورتها آن است که ارزشهای فرهنگی که بر اثر پویایی فرهنگ و در مواجهه با اوضاع جدید ظهور میکنند و اراده بر تقویت و ترویج آنهاست، در سطح جامعه توزیع شود؛ به گونهای که همه افراد جامعه امکان آشنایی و پذیرش آن را داشته باشند. با توزیع یک ارزش فرهنگی این امکان فراهم میگردد که تکتک افراد جامعه خود را با آن ارزش فرهنگی منطبق سازند.
با توجه به ضرورت توزیع ارزشهای فرهنگی در امر مهندسی فرهنگی، صدا و سیما و دیگر رسانههایی که میتوانند به توزیع ارزشهای فرهنگی کمک کنند اهمیت و جایگاه بسزایی مییابند. صدا و سیما، با توجه به کارکرد توزیعی خود، میتواند در مقوله مهندسی فرهنگی، ارزشهای ایجادشده را ترویج کند و امکان پیوند خوردن همه افراد جامعه با این ارزشهای فرهنگی را فراهم نماید و از این طریق به تحقق اهداف مهندسی فرهنگی کمک کند.
۳) کارکرد تعمیم و یکپارچهسازی:
در امر مهندسی فرهنگی بهشدت به ابزارهایی نیاز است که بتوانند در عمومی کردن ارزشهای ایجادشده مؤثر واقع شوند. یکی از این ابزارها رسانۀ صدا و سیما است. این دو رسانه با پخش برنامههای خود میتوانند ارزشهای مدنظر را در سراسر جامعه عمومیت بخشند؛ به گونهای که همۀ افراد جامعه آن ارزشها را بپذیرند و به عنوان بخشی از فرهنگ قبول نمایند. ازاینرو صدا و سیما در عمومی کردن ارزشهای فرهنگی که در مسیر مهندسی فرهنگی ایجاد میشوند تأثیر بسزایی دارد.
مهمترین پیامد عمومی شدن یک ارزش فرهنگی و تبدیل شدن آن به بخشی از فرهنگ یک جامعه یکپارچهسازی و ایجاد انسجام فرهنگی و اجتماعی در جامعه است. زمانی که یک ارزش فرهنگی عمومیت پیدا کرد و در بین همه افراد جامعه پذیرفته شد، به بخشی از فرهنگ آن جامعه تبدیل میشود. در این صورت همه افراد جامعه که آن ارزش فرهنگی را پذیرفتهاند منطبق بر ارزشهای واحدی عمل و زندگی میکنند. این امر پیوندی معنوی و نامحسوس در بین افراد جامعه ایجاد میکند و باعث هویت جمعی و در نتیجه یکپارچگی و انسجام فرهنگی و اجتماعی ایجاد میشود. رسانۀ صدا و سیما با عمومیت دادن به یک ارزش فرهنگی تأثیر بسیاری در ایجاد انسجام و یکپارچگی فرهنگی برجای میگذارد و موجب میشود مهندسی فرهنگی امکان دست یافتن به اهداف خود را بیابد.
۴) کارکرد برجستهسازی:
در جریان مهندسی فرهنگی، با توجه به پویایی و تغییرپذیری فرهنگی، بخشی از تلاشها بر روی این مسأله متمرکز است که در مسیر این تغییر و تحول بعضی از ارزشها مورد پذیرش مردم واقع شود و در عین حال از پذیرفته شدن بعضی از ارزشها جلوگیری شود. در این زمینه صدا و سیما سهم بسزایی دارد. این رسانه با تمرکز بر روی یک ارزش یا تحول فرهنگی و اهمیت بخشیدن به آن، توجه مردم را به سوی آن جلب میکند. پس از جلب توجه نیز با تأکید بر اهمیت، آثار و پیامدهای آن، افراد جامعه را به سمت پذیرفتن آن تحول و ارزش ایجادشده تشویق و ترغیب مینماید. در نتیجه این تشویق و ترغیب است که ارزشهای ایجادشده را مردم میپذیرند و این ارزشها به بخشی از فرهنگ جامعه تبدیل میشود.
۵) کارکرد پالایشی:
در پالایش فرهنگی نیز رسانه صدا و سیما بسیار موثر است. این رسانه با تبلیغ و ترویج ارزشهای مورد حمایت، آنها را عمومی و به عنوان فرهنگ عمومی تثبیت میکنند. حال آنکه ارزشهای نامقبول را یا مسکوت میگذارد تا به فراموشی سپرده شود یا با مذمت کردن آنها از اینکه مردم اقبالی به آنها نشان دهند جلوگیری میکند و در نتیجه از تثبیت و تداوم آنها در جامعه ممانعت مینماید. با گزینش و پالایشی که در نتیجۀ عملکرد رسانهها و در چارچوب طرح مهندسی فرهنگی انجام میشود این امکان به وجود میآید که امر مهندسی با قدرت پیش رود تا اهداف خود را تحقق بخشد.
۶) کارکرد در روند جامعهپذیری و فرهنگپذیری:
با توجه به چنین جایگاهی، رسانهها اهمیت بسزایی در روند جامعهپذیری و فرهنگپذیری افراد جامعه یافتهاند. رسانهها با پر کردن اوقات مردم و پخش برنامههای مختلف، مستقیم یا غیرمستقیم افراد را تحت تاثیر قرار میدهند و افکار، اندیشهها و رفتارهای آنها را شکل میدهند. بنابراین در فرهنگپذیری افراد جامعه، رسانهها تأثیر فراوانی داشته و به این روند جهت دادهاند.
در مهندسی فرهنگی آنچه به عنوان فرهنگ مطلوب به مردم معرفی میشود، در مسیر فرهنگپذیری افراد جامعه است که به فرهنگ عام تبدیل میشود. رسانهها، با توجه به تاثیر خود در روند فرهنگپذیری افراد، میتوانند فرهنگ مهندسیشده را در روند فرهنگپذیری افراد جامعه وارد کنند و آنها را به سمت پذیرش این فرهنگ سوق دهند. در نتیجه افراد با پذیرش فرهنگی که رسانهها ترویج میکنند استقرار و تثبیت فرهنگ مهندسیشده را به عنوان فرهنگ جامعه عملی میسازند. فرهنگ مهندسیشده، اگر نتواند در روند فرهنگپذیری افراد جامعه وارد شود، عملا از تبدیل شدن به فرهنگ مسلط جامعه باز میماند، اما با ورود به روند فرهنگپذیری افراد، امکان تبدیل شدن به فرهنگ غالب و مسلط را مییابند. برای دستیابی به چنین وضعیتی در روند مهندسی فرهنگی به شدت به رسانهها به مثابه ابزار و وسیلهای که در روند فرهنگپذیری افراد جامعه تأثیرگذارند نیازمندیم. با توجه به کارکرد رسانهها در روند فرهنگپذیری افراد میتوان با استفاده از آنها فرهنگ مهندسیشده را به افراد عرضه کرد و با وارد کردن آن در روند فرهنگپذیری افراد جامعه، آن را به تدریج به فرهنگ مسلط و غالب تبدیل نمود.
● نتیجه:
پینوشتها
[۱]ــ علیرضا شایانمهر، دایرۀالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی، کتاب اول، تهران، سازمان انتشارات کیهان، ۱۳۷۷، ص۴۰۰
[۲]ــ محمود روحالامینی، زمینه فرهنگشناسی، تهران، عطار، ۱۳۷۲، ص۱۸
[۳]- Mathew Arnolds, Culture and Anarchy, Ed. J. Dover Wilson, Cambridge University Press, ۱۹۶۳, P. ۶
به نقل از: احمد نقیبزاده، تأثیر فرهنگ ملی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۸۱، ص۱۷
[۴]ــ جوزف روسک و رولند وارن، مقدمهای بر جامعهشناسی، ترجمه بهروز نبوی و احمد کریمی، تهران، موسسه عالی حسابداری، ۱۳۵۰، ص۹
[۵]ــ منوچهر محسنی، جامعهشناسی پزشکی، تهران، طهوری، ۱۳۶۵، ص۱۱۷
[۶]ــ علیرضا شایانمهر، همان، ص ۴۰۱
[۷]ــ آگ برن نیمکف، زمینه جامعهشناسی، ترجمه امیرحسین آریانپور، تهران، ۱۳۴۹، ص۱۲۰
[۸]ــ جورج ریترز، نظریههای جامعهشناسی، ترجمه احمدرضا عزویزاد، تهران، موسسه انتشارات جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۳، ص۱۶۱
[۹]ــ مایکل مولکی، علم و جامعهشناسی معرفت، ترجمه حسین کچوئیان، تهران، نشر نی، ۱۳۷۶، ص۴۴۵
[۱۰]ــ احمد نقیبزاده، همان، ص۱۷
[۱۱]ــ عبدالرضا شاهمحمدی، «جایگاه رسانه و فرهنگ در فرایند جهانی شدن»، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال ۱۱، ش ۳۷ (بهار ۱۳۸۳)، صص۱۶ــ۱۴
[۱۲]ــ همان، صص ۱۸ــ۱۶
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}